بیا به محل قدیمی خودمان سری بزنیم
کودکیمان را بدزدیم
بسپریم به دست عمو زنجیر باف
و با خیال راحت ببینیم توپهایمان تا کجا هوا میرود
خود خواهی ست
ولی برای یک روز هم که شده
دلم نمیخواهد به توپهای جنگ فکر کنم
یا به بچههایی که هرگز توپهایشان بالا نمیرود
بچههای که توپهایشان هیچ کجا نمیرود
بچههایی که عمو هاشان زنجیر در دست دارند
و جز رویا چیزی نمیبافند
دلم فقط روزهای شاد را میخواهد
شادمانههای بی سبب
شادمانههای بی سبب
این .... خود خواهی نیست
به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی.
به چه دل خوش کردی؟
تکاندن برف از شانه های آدم برفی
برای دلم
گاهی مادری مهربان میشوم٬
دست نوازش بر سرش میکشم
میگویم:
"غصه نخور٬میگذرد...»
و گاهی پدر میشوم
و خشمگین میگویم:
"بس کن.... تو دیگر بزرگ شده ای...."
اهـــــورایی باشم
یا اهـــــــریمنی
از تیـــــــــرۀ پـــریان باشم
یا آدمـــــــیان
همچون
دخترکی پاک و بـِـــــکر باشم
یا هزار رنگ ، هــــــرزه ای….!!!!!
هر چه
باشم..و..نباشم
و.. هر آنچه
بودم..و..نبودم
امـــــــــــــروز..
تـــــــو ..آنجایی..
و من .. اینجا ..
بدونِ هم دیــــــــــگر
مهم نیست…
که
چه..باشی
چه….باشم
بعضی ها را هرچقدر هـم که بخواهی ؛
“تمام” نمی شوند ….
همش به آغوششان بدهکار میمانی !
حضورشان”گـرم” است ؛
سکوتشان خالی میکند دل ِآدم را …
آرامش ِ صدایشان را کم می آوری !
هر دم هر لحظه “کم” می آوریشان …
آخ که چقدر کم دارمت
آنچه از همه دردناکتر است، فقر و بیماری نیست !
بیرحمی مردم نسبت به یکدیگر است !
امروز ظهر شيطان را ديدم !نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برميداشت...گفتم ظهر شده تو هنوز بساط كار خود را پهن نكرده اي؟بني آدم نصف روز خود را بي تو گذارنده اند...شيطان گفت:خودرا بازنشسته كرده ام.پيش موعد!گفتم به راه عدل وانصاف باز گشته اي يا سنگ بندگي خدارا به سينه ميزني؟گفت:من ديگر آن شيطان تواناي سابق نيستم ديدم انسانها آنچه رامن شبانه به ده ها وسوسه پنهاني انجام ميدادم آدم روزانه به صدها دسيسه آشكارا انجام ميدهند/انسان رابه شيطان چه نياز است?شيطان درحالي كه بساط خودرا برميچيد تا در كناري آرام بخوابد زير لب گفت:آن روز كه خداوند گفت بر آدم سجده كن نميدانستم كه نسل او در زشتي و دروغ خيانت تا كجا ميتواند فرا رود وگرنه در برابر آدم به سجده ميرفتم و ميگفتم كه:هماناتو خود پدر مني.....!!!!!!
ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺧﻮﺑﯽ
ﻫﺎﯼ ﺗﻮﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﺪ ، ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ
ﻧﮑﻦ ....
ﻋﺒﻮﺭ ﺣﺸﺮﻩﯼ ﮐﻮﭼﮏ
ﺷﯿﺎﺭ ﺑﺎﺭﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﺒﺎﻥ
ﻃﻮﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﻩ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ
ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮ
ﺷﮑﻞ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
سلام روزگار ...
چه میکنی با نامردی مردمان ...
من هم ...
اگر بگذارند ...
دارم خرده های دلم را ...
چسب میزنم ...
راستی این دل ...
دل می شود ؟
راستش را بخواهی دیگر منتظر آمدن تو نیستم...
منتظر رفتن خودم هستم...
قلبم پیرمردی هفتاد ساله است
زانو هایش درد میکند.. .
درد یعنی...
کسی که دوستش
داری بشینه بغلت
و از کسی که دوسش داره
واست تعریف کنه...
انقدر فریادهایم را سکوت کرده ام
که به چشمانم نگاه
کنی کر میشوی
راستش را بخواهی دیگر منتظر آمدن تو نیستم...
منتظر رفتن خودم هستم...
قلبم پیرمردی هفتاد ساله است
زانو هایش درد میکند...
بهترین دوست من آینه است
وقتی من گریه میکنم او
نمیخندد...
انقدر فریادهایم را سکوت کرده ام
که به چشمانم نگاه
کنی کر میشوی
ﺑـﺎ ﺩﺭﻭﻏــﻬـﺎﺕ ﻓــﺮیـﺐش ﺩﺍﺩﯼ
ﻗــﺒـﻞ ﺍﺯ ﺍینـﮑـﻪ ﺑـﮕــــﯽ ﭼـــﻘـﺪﺭ ﺍﺣـــﻤـﻖ ﺑـــﻮﺩ
ﺯﻳــﺮ ﻟــﺐ ﺑــﻪ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑـــﮕـﻮ ﭼـــﻘـﺪﺭ ﻣــﻦ ﺁﺷــﻐــﺎﻟــﻢ ...!
این روزها ،
” بغض ” دارم ،
” گریه ” دارم ،
تا دلت بخواهد ،
” آه ” دارم . . .
ولی بازیگر خوبی شده ام
” می خندم
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ !
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻫﻤﯿﻦ “ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ” ﻫﺎ
“ﻋﺰﯾﺰﻡ ” ﻫﺎ
“ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ ” ﻫﺎ
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ !
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ
ﺩﺍﻧﻨﺪﻏﺮﯾﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻣﯽ
ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ “ ﺁﺷﻖ ” ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺩﺍﯼ
”ﻋﺎﺷﻖ ” ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﻧﺪ!
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻋﺸﻖ !
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺳﺮﺵ ﮐﻼﻩ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ،
ﻧﻪ ﻻﯾﻖ ﻋﺸﻘﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ
فرقی نمیکند ..
"بیایی" یا "نیایی"
من دیگر هیچ وقت حالم " خوب "نمیشود .